About Me

My photo
مرا قراری نیست جز عاشقی و آروزیی جز اندیشه. که با عشق زندگی باید کرد و در عشق اندیشه

Friday, October 1, 2010

زندان رندان



بی خبر از راه درازی می رسد
نامه ای از حکم حق سر می رسد
می کنم شکوه به آموزگار عالمی
کز نام او می کنند بر خلق دشمنی
گر تویی یارای ایستادن بر هر ستم
نیست گردان دشمنان این قلم
با قلم فریاد عالم می کنیم
از ظلم چهره عریان می کنیم
آبرویی داشتیم از عاشقی در روزگار
نه سزاوار این چنین زندان و دار
خطی از ظلم بر گرد ماست
راه را چون سدی بر رود ماست
گر خدایی دایره از ما شکن
راه خود را بر دل ما جایی فکن
تا که شاید بر صبور و دلهای نا امید
ذره ای از نور حق باشد نوید


صبور