در کار ما سخن از هر چه بگویند خطاست
نان این سفره به هر که دادند نارواست
جز صاحب این خانه همه سود برند
سفره مال دگران و ما را خواب برد
پس کی سر ز خجلت برون آریم
اندکی اندیشه از بهر خانه باز یابیم
اهرمن خانه ها ریخت و درها بشکست
جان بیچاره ما، بَرده این بازار گشت
درد فزون و امید به منزل ننشیند
چاره درد ز دستان دیگر بر نیاید
خانه ای خواهیم برون ز درد و غم
لیک خانه را دزدان گرفتند به ستم
شکوه از دشمن نباید کرد که در کار ایشان
گر ز دستش بر نیاید، نشاید دشمن را نشان
حکمت یاران دگر از جایی نبود
عاقبت ما دگر آسان بدین راه نرود
همه دانند که خود بر خود کردیم
آنچه دشمن خواست ما چون کردیم
حال دگر صبر ز صبور باز آید
وقت است، وای اگر دیر باز آید