About Me

My photo
مرا قراری نیست جز عاشقی و آروزیی جز اندیشه. که با عشق زندگی باید کرد و در عشق اندیشه

Wednesday, February 1, 2012

رهایی



در غم آن آتش جان چو چنین خوش باشم
ناله تن به سرابی بفرستم که غلامش باشم
آخر از سر تقصیر دل بیمار خواهم سوخت
تا به کی در دامن دشت چو خاکش باشم
دل به بوی سر زلفش مرا هجران می داد
تا چو مرغ شب ذکر خوانش باشم
هر دم روزنه ای در خاطرم روشن گشت
تا که جانی بفرسایم و در کارش باشم
ای ناله گه عشاق در این دیر خرابات زمان
گوشه نظری کن تا در نظرش باشم
از دل غمدیده تا سرمنزل شور
بر صبور مرهمتی تا به وصالش باشم


صبور