آرزومندم که دگر بار زاده شود
آن سپهر گردون که رفت تازه شود
خون دلها خوردیم تا بدانیم کیست
آنکه حاتم عشق و دلداده عارفانه شود
رفت کودکی از یاد و دل شد سنگین
زین سبب آرزو در زمان هرزه شود
ای خوشا الحان که در دیار مایید
نوایی سر دهید تا دل زنده شود
چون شب هجران روزگاریست صبور
باقی ایام جو تا ره وصال دیده شود