جستجوی این وبلاگ

وقتی پیشگویی به خطا می‌رود

 



"وقتی پیشگویی به خطا می‌رود"، نوشته لئون فستینگر، داستانی است از ایمان جمعی و تقابل آن با واقعیت بی‌ چون‌ و چرا. گروهی از افراد به رهبری زنی به نام "خانم کیچ" باور دارند که دنیا در تاریخ معینی به پایان خواهد رسید و آن‌ها توسط موجودات فرازمینی نجات خواهند یافت. با نزدیک شدن روز موعود، اعضای گروه به شدت به این باور چنگ می‌زنند، دارایی‌های خود را می‌فروشند و زندگی روزمره را رها می‌کنند.


اما وقتی که زمان پیشگویی می‌گذرد و هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد، آن‌ها با بحرانی عظیم روبرو می‌شوند: چگونه می‌توانند این شکست آشکار را با باورهای عمیق خود آشتی دهند؟ به جای ترک باورهای خود، گروه به نوعی توضیح جدید می‌رسد؛ اینکه نیروی معنوی قوی‌تر از پیشگویی عمل کرده و به دلیل ایمان آن‌ها، دنیا نجات یافته است. به این ترتیب، به جای کاهش ایمانشان، اعضا به تلاشی دوچندان برای ترویج باورهای خود می‌پردازند.


موضوع اصلی داستان حول مفهوم "ناهمخوانی شناختی" می‌چرخد، وضعیتی که در آن فرد با تناقض بین باورها و واقعیت روبرو می‌شود و تلاش می‌کند این شکاف را پر کند. نتیجه‌گیری این است که انسان‌ها برای حفظ انسجام ذهنی، حتی در برابر شواهد نقض‌کننده، تمایل دارند باورهای خود را تغییر دهند یا توجیه کنند، نه اینکه آن‌ها را کنار بگذارند. این داستان، پرده از پیچیدگی‌های روانشناختی برمی‌دارد و نشان می‌دهد که چگونه ایمان می‌تواند در برابر حقیقت تاب بیاورد و حتی تقویت شود.


صبور


https://t.me/sabouran/549

یادمان جان‌های بی‌گناه

 





در برابر فقدان جان‌های بی‌گناه، کلمات به سنگینی بار غم و اندوه فرو می‌مانند، عاجز از وصف رنجی که بر دل‌های ما سایه افکنده است. اما یادآوری ظلم و ستمی که بر آنان رفت، نه تنها آتش خشم را در دل‌هایمان زنده می‌کند، بلکه تعهد ما را به عدالت و حقیقت دوچندان می‌سازد. این روز، روز سوگواری برای قربانیانی است که در اوج بی‌پناهی، قربانی بی‌عدالتی شدند؛ و نیز روزی برای تجدید عهد با آرمان‌های والای آزادی، کرامت انسانی، و عشق به هم‌نوع.


بگذارید یادشان همچون مشعلی فروزان، مسیر تاریکمان را روشن سازد، تا دیگر هرگز در هیاهوی زمان، صدای بی‌صدایان گم نشود و هیچ ظلمی بی‌پاسخ نماند. باشد که یاد این جان‌های از دست رفته، الهام‌بخش ما در ساختن جهانی باشد که در آن هر انسانی در امنیت و آزادی زندگی کند و هیچ قلبی به دست جور و ستم نشکند.



صبور

#PS752

https://t.me/sabouran/546

ایمن سازی با چشم بند

 




درمان تحریک پذیری کسانی که با دیدن موی زنان تحریک می شوند پوشاندن سر زنان نیست، بلکه راه حل، زدن چشم بند به چشم های تحریک پذیری می باشد که نیاز به درمان دارند.

یقینا، با اتخاذ چنین شیوه ای، این بیماری به سرعت از جامعه ریشه کن می شود و چه بسا این امر کمک شایانی به شناسایی اشخاص تحریک پذیر و در نتیجه ایمن سازی جامعه از اکتساب پست های مسئولیت توسط ایشان بنماید.


صبور



https://t.me/sabouran/432

ویرانگران در لباس مدعیان

 



با جماعتی مواجهیم که ادعاهای بی‌پایه و اساس‌شان هر روز پررنگ‌تر می‌شود. آنان که زمانی با شعار مقاومت و دفاع از مظلومین، کشور خود را به ورطه جنگی بی‌سرانجام کشاندند و با فریادهای از دور، سنگینی بار جنگ را بر دوش دیگران انداختند. هنگامی که هم‌پیمانان‌شان به یاری نیاز داشتند، به بهانه بسته بودن راه هوا و زمین نه قدمی برداشتند و نه دستی یاری‌رساندند، و فقط و فقط از ثروت ملت خود به ارزانی بخشیدند و پشت پرده به تماشای سقوط سنگرها نشستند.


حال آن‌که در آخرین جبهه‌شان، هم راه دریا باز است و هم آسمان گشوده، اما صدایی از مقاومت برنمی خیزد و چون گذشته فقط از ثروت ملت می بخشند و از دور شعار می دهند.


این مدعیان کشور‌داری، در فقط و تنها فقط سه سال، ترازهای انرژی و مالی مملکت را به نابودی کشاندند و سرزمین را به گل نشاندند. ادعای مذاکره داشتند و دارند، اما از تمامی نشست‌های‌شان، تنها قطعنامه‌ و انزوا بود که نصیب کشور شد.


امروز، که پوچی‌شان آشکار گشته، با زبانی آلوده به ریا و ادعای تدین، در سایه ایدئولوژی‌های خودساخته، به لجن‌پراکنی مشغول‌اند و در پست‌های نازل و بی‌ربط، سعی دارند حقیقت را مخدوش سازند.


اینان که روزی به نام مقاومت و مبارزه سوار بر ملت می تاختند، امروز در برابر ملت رسواتر از همیشه اند.

آزادی در پرتو همبستگی: نگاهی به تابلوی انقلاب ۱۸۳۰

 



تابلو "آزادی هدایت‌گر مردم" یکی از تأثیرگذارترین آثار مربوط به انقلاب ۱۸۳۰ فرانسه است. زنی را نیمه برهنه که سمبل آزادی است به همراه پرچم فرانسه در یک دست و اسلحه‌ای در دست دیگر را در صف اول انقلابیون نشان می‌دهد. وی با پر کردن جای انقلابیون کشته‌شده و نیز با نگاه به سمت چپ خود، به دو قشر کارگر و بورژوازی، جمعیت را به سوی «پیروزی» راهنمایی می‌کند.


آنچه از این تابلو به ذهن خطور می کند:


"همبستگی مردم، هدایتگر آزادی است."

صبور

سراب توجیه: روایت خودکامگان در آینه ویرانی

 



چگونه ممکن است آنانی که خود سرچشمه ناامنی‌ها، آشوب‌ها و بحران‌ها بوده‌اند، با ادعایی واهی، خود را ناجی صلح و ثبات معرفی کنند؟ این تناقض تلخ، حکایتی است که در تار و پود تاریخ و در وجوه بسیاری از جوامع ریشه دوانده است. رهبرانی که به جای گشودن پنجره‌ای به سوی نور، دیوارهای ظلمت را بلندتر کرده‌اند و در توجیه خود، جهان را وارونه نشان داده‌اند.


در این میان، پرسشی بنیادین قد علم می‌کند: آیا نابودی آرامش و امنیت به دست خودکامگان، بخشی از تقدیر است یا محصول سیاست‌های مسمومی که از اعتماد مردم سوءاستفاده کرده‌اند؟ آنان که به جای خدمت به مردم، منافع شخصی خود را بر تمامی سرنوشت‌ها تحمیل کرده‌اند، چگونه جسارت می‌یابند که نبود خود را به معنای سقوط تمام جهان تعبیر کنند؟


کشوری که درگیر زخم‌های جنگ‌افروزی، تحریم‌ها و سیاست‌های داخلی استبدادی شده است، به راحتی می‌تواند مقایسه‌ای تلخ با همسایگان صلح‌جو و کامیاب خود باشد. همسایگانی که شاید به دلیل نبود دخالت این رهبران مدعی، توانسته‌اند چراغ امنیت و رفاه را در خانه‌های خود روشن نگه دارند. این تضاد، گواهی روشن است بر این حقیقت که حضور این سیاست‌مداران نه تنها کمکی به جلوگیری از سقوط نمی‌کند، بلکه خود زمینه‌ساز آن بوده است.



روایتی وارونه از تاریخ


در تاریخ، خودکامگان همواره تلاش کرده‌اند خود را به‌عنوان سپر بلا معرفی کنند؛ گویی که اگر آنان نبودند، جهان به نابودی می‌رسید. این روایت‌سازی اما چیزی جز سرابی برای تحریف واقعیت نیست. آن‌ها با خلق دشمنان خیالی و گاه حقیقی و بحران‌های خودساخته، بقای خود را توجیه می‌کنند و سعی می کنند مردم را در ترسی همیشگی نگه دارند.


در چنین جوامعی، هر روز بهانه‌ای تازه برای ادامه سیاست‌های سرکوبگرانه ساخته می‌شود. این بهانه‌ها، نه تنها امید را می‌کُشند، بلکه تخم کینه و بی‌اعتمادی را در دل‌ها می‌کارند. این روند، نسلی را از آینده محروم می‌کند و میراثی جز ویرانی برای آیندگان باقی نمی‌گذارد.



نتایج ملموس و غیرقابل انکار


برای فهم تأثیر سیاست‌های ویرانگر این رهبران، کافی است به کشورهایی نگاه کنیم که دخالت‌های آنان در آن‌ها رخ نداده است. این کشورها، اگرچه ممکن است با چالش‌های خاص خود روبرو باشند، اما حداقل از تبعات جنگ‌طلبی و سیاست‌های تعصب‌آلود در امان مانده‌اند. این مقایسه، پرده از توهمی برمی‌دارد که مدعیان نجات‌بخشی در ذهن مردم ایجاد کرده‌اند.



چراغ تعقل و بازاندیشی


اما آیا می‌توان از این چرخه تلخ رهایی یافت؟ پاسخ در روشن کردن چراغ تعقل و بازاندیشی است. آگاهی‌بخشی به مردم، نخستین گام در شکست این روایت‌های دروغین است. وقتی ملت‌ها دریابند که امنیت و رفاه، نتیجه انتخاب‌های درست و سیاست‌های خردمندانه است، دیگر فریب شعارهای تهی و وعده‌های پوشالی را نخواهند خورد.


در نهایت، باید این حقیقت را پذیرفت: سرنوشت هیچ ملتی در دستان فردی نیست که خود را ناجی مطلق می‌داند. نجات و شکوفایی، تنها زمانی ممکن است که ملت‌ها خود را بازیگر اصلی صحنه بدانند و به جای باور به سراب‌های خیالی، واقعیت را در آغوش بکشند. شاید این همان درسی است که تاریخ، بارها و بارها تلاش کرده است به ما بیاموزد.




صبور


https://t.me/sabouran/541