روزی شخصی ابله و احمق از مردی زیرک و باهوش پرسید : سیاست یعنی چی؟
مرد زیرک اطراف خود را برانداز کرد و نوک یک نرده تیز را یافت و سپس دست خود را بصورت افقی روی نوک نرده گذاشت و بعد به شخص ابله گفت : حالا محکم با مشت بکوب روی دست من!
شخص ابله با تعجب گفت : خوب اگر من با مشت روی دست تو بزنم که نوک تیز نرده در دستت فرو می رود و دستت را داغون می کند؟!
مرد زیرک جواب داد : کاریت نباشه ، اصلا مهم نیست! بزن! با حداکثر قدرت بزن!
شخص ابله با پوزخند در حالی که برقی از شیطنت در چشمانش می درخشید مشت خود را بالا برد و با حداکثر قدرت پایین آورد.
اما مرد زیرک در آخرین لحظه دست خود را کشید و مشت شخص ابله با نوک تیز نرده برخورد کرد و دستش را پاره و خونین و مالین کرد.
مرد زیرک دستی روی شانه شخص ابله که از درد بالا و پایین می پرید گذاشت و گفت : سیاست یعنی این!
. . .
مدتی بعد کسی دیگر از شخص ابله پرسید : سیاست یعنی چی؟
شخص ابله که تجربه همین سوال را داشت و پیش خود فکر می کرد که خیلی خوب معنی سیاست را فهمیده است ، شروع کرد به گشتن در اطراف خود به دنبال یک چیز نوک تیز ؛ اما هرچه گشت چیز نوک تیزی نیافت!
آخر سر نوک تیز ترین چیزی که پیدا کرد نوک دماغ خودش بود! پس دستش را روی دماغ خود گذاشت و گفت : حالا مشتت را با حداکثر قدرت بکوب روی دست من!
.
.
.
دستگاه سیاست و سیاست مداران برای یک کشور مانند سر برای یک بدن هستند.
اما متاسفانه سیاست مداران گاهی مانند این شخص ابله و احمق می باشند که هم وقتی سیاست می زنند بدنه مملکت و کشور و مردم را خونین و مالین می کنند و هم وقتی سیاست می خورند!
اما تفاوتشان در این است که آن شخص ابله وقتی خونین و مالین می شد ، حداقل دردش می گرفت! اما سیاست مداران احمق از این همه زجر و بدبختی و محنت که بخاطر سیاستهای بسیار ابلهانه و احمقانه شان به این ملت و کشور وارد می شود نه تنها دردشان
نمی گیرد بلکه ککشان هم نمی گزد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر