About Me

My photo
مرا قراری نیست جز عاشقی و آروزیی جز اندیشه. که با عشق زندگی باید کرد و در عشق اندیشه

Monday, August 1, 2011

عقده



پس کی این عقده سر باز کند
از درد زمان داغ دل آواز کند

خم شد کمر مرد در این خاک سیاه
پس کی این رود سفر آغاز کند

معبد تزویر پر شد از بتهای ریا
اندایشه ای شاید بت شکن تبر ساز کند

تا که بر جان خویش ایمن می رویم
اهرمن زین ترس خون ها جحاز کند

خفتگان، خفته به چه بیدار شود
بگویید تا هزاران نغمه فراز کند



صبور