About Me

My photo
مرا قراری نیست جز عاشقی و آروزیی جز اندیشه. که با عشق زندگی باید کرد و در عشق اندیشه

Sunday, July 1, 2012

فراموش شدگان




و صد همراه در این سوداگه عمر چشم در راه نوری غریب، تا به مدد رحمی و لطفی راه از میان تاریکی به پیش گیرند و به آنچه در ذهن می پروراند راهی یابند. و چه بی حاصل انتظاری و چه بی حاصل از پی نوری بی نشان دویدن.
خویشتن را همراه دانستن و به وقت اجابت هر که از برای خود رمیدن و در این ساحت خودخواهی چه غریبند دستانی که عاشقانه آغوش یکدیگر را می فشارند تا نباشد که ازدهام سرد کورسویی گرمای با هم بودنشان را برباید.
در پی هر ظهوری از برای آنان که غرق در شورند و بیگانه ز اندیشه، هر دم بیم آن می رود که شعله امید خاموش گردد و باز چون جماعتی پریشان در میان تاریکی مطلق راه، در انتظاری بی حاصل نشینند.
و باز خوش آنان که دل در گرو عشق دارند، ایستاده می نگرند و ذهنشان غرق در اندیشه افروختن آتشی و مشعلی رهنماست. وجودشان چون نور است و افسوس که دیده ای بینا در خور دیدن نور ایمان ایشان نیست. عاشقان طریقت را، تلاشی بس بسیار است تا راهی نمایان سازند و چه بسا که خلقی حیران باز به ازدهام هوس خویش، ایشان و آتش اندیشه ایشان را به یک جا به زیر برند و خاموش کنند و آهنگی بس تلخ را سر دهند، بنوازند که سرانجام سوختنی چون شمع، نیست جز خاموشی و فراموشی.
عاشقان را در این دیار پر ظلمت نهایت آن خوش باشد که عده ای اندک به زمانی بس اندک تر در برشان بنشینند و چون آن جماعت را مقصدی و انتهایی در گذر ذهنشان خطور کند همه نشستن ها و آموختن ها به فراموشی بسپرند و چون دیگرانی دیگر به راه خویش پر شتاب ولی بی چراغ روند و باز بر آغوش تاریکی و جهل فرود آیند.
راه سخت و فضا بس سخت تر. فضا آکنده از بی رحمی و همراهانی خود شیفته بر سودای بودن، چنان که از شدن منعشان می دارد و بودنی در تاریکی را به شدنی انسان وار و زیستنی عاشقانه گزیده اند.




صبور